بايد عادت كنم...
به انجماد چشمهايي كه شايد
براي روزي،
لحظهاي،
بوسهاي...
مال من بود!
من دلم ميسوزد
زيرا مي دانم چشمان تمام آدمهايي كه در چشم من است
يك روز زيرِ خاك خاكي ميشود!
من دلم ميسوزد...
اما تو هیچ نمی دانی سوختن چه دردی دارد...
چشمانت را كه ميبوسم
ميخندي!
....